● حضرت علی(ع) گفتند: «فزت برب الکعبه» اما فضای پشت سر ایشان اندوهبار است. بعد از شهادت کوفه و خانه ایشان آن نور مقدس را ندارند. تأثر بیشتر این است که به خاطر نگرانی از تحرکات دشمنان، قبر ایشان هم معلوم نبود. در جایی دفن شده بود که کسی نداند. با این کار میفهمیم که چه شرایطی در آن فضا حاکم است. کسانی که تحت حمایت و در سایه حضرت علی(ع) بودند، تازه میفهمند که چه اتفاق مهمی با این شهادت افتاده است. فکر میکنم جزو تلخترین ایامی است که کوفه در آن زمان به خود دید. وضع خانه حضرت علی(ع) از وضع کوفه شدیدتر بود. چون شرایط سختی برای شیفتگان علی(ع) پیش آمده بود. از این نظر باید جزو تلخترین شبهای تاریخ باشد. ولی اگر آن شب برای شیعیان شب قدر بود، مشغول راز و نیاز با خدا بودند و دلشان را با دعا گرم میکردند.
● قضا و قدر طولانیترین بحث مشاجرات دنیای اسلام است. از زمان پیامبر(ص) تا الان اهل کلام و دیگران درگیر هستند و نظرات هم مختلف است. شیعه نظر مشخصتری دارد و امر بین امرین میگوید. یعنی هرچه را که حساب کنید، انسان سهمی در تحقق آن دارد و سهمی را هم خداوند ایفا میکند. مثال روشنی میزنم که در قرآن در سوره واقعه هم هست. باغ را در نظر بگیرید. باغبان، زمین را شخم میزند، بذر میپاشد، آبیاری میکند، هرس میکند و برداشت میکند که باغ محصول و نتیجه زحمات باغبان است. ولی این در شرایطی حاصل میشود که خداوند خاصیتی را در نور، ظلمت، زمین، هوا، آب، حرارت، برودت، بذر و قانون حاکم بر کشت و کار قرار میدهد. اگر هرکدام عمل نکنند، به جایی نمیرسد. بنابراین اختیار ما در کارهایی که به ما مربوط میشود، مؤثر است و قرآن میفرماید: «لیس للانسان الّا ما سعی» یعنی «ما نتیجه زحمات خود را میگیریم» بقیه لطف خداست، یعنی سرمایهای است که خداوند در اختیار ما گذاشته است. اختیار ما سلب نیست. مثلاً میتوانید نماز بخوانید یا نخوانید. میتوانید کار زشتی را انجام دهید یا ندهید. هر تصمیمی را خود انسان میگیرد. خداوند زمینه را فراهم کرد و مسبب الاسباب است. خودمان سببها را فراهم میکنیم و خداوند قدرت سبب را به ما داده است.
● ما بیشتر روایات خود را از ائمه(ع) میگیریم که از پیامبر(ص) گرفتند. اهل سنت هم از صحابه میگیرند که صحابه هم از پیامبر(ص) گرفتند. در زمان خودتان هم اگر در جلسهای نباشید و کسانی بخواهند از مباحث جلسه برای شما نقل کنند، میبینید اقوال مختلف است. حتی در زمانی که ثبت و ضبط میشود و صدا و تصویر موجود است. تا چه برسد به زمانی که همه سخنان شفاهی بود و سینه به سینه منتقل میشد. در زمان پیامبر(ص) حرفهایی از اینگونه را نمینوشتند و حتی عمر و دیگر خلفا مدتی نهی کردند که کسی بنویسد. در صدر اسلام مقطعی داریم که چیزی نوشته نمیشد و سینه به سینه منتقل میشد. البته قرآن مستثناست. چون پیامبر(ص) کاتب وحی داشتند و خودشان و برخی از صحابه حفظ میکردند. این کار با قرآن شد و با روایات نشد. خیلی دلیل هست که این اختلافات بین ما طبیعی باشد. به خصوص منبع خبر برای کسانی که تفکرات مختلف و به کسانی عقیده داشتند، مهم بود. این اختلافات جریانی که الان میبینید، آن موقع هم بود و از افراد مختلف نقل میکردند. به همین دلیل دوگونه و حتی چندگونه روایات داریم. منتهی ما در علوم روایت، درایت و… خودمان که در حوزهها تحصیل میکنیم، ملاکها و راههایی داریم که روایات صحیح و صحیحتر را انتخاب کنیم.
●یک تصور این است که خداوند چیزی را برای ما تقدیر میکندو آن برای ما پیش میآید. عیبی ندارد و در مواردی این گونه است. اما میتوان معنایی درست کرد که با الفاظ و مبانی ما و هم با اختیار انسان همخوانی داشته باشد و همه جوانب را ببیند و آن، این است که به خاطر شرایطی که از لحاظ روحی، زمانی و مکانی برای ما فراهم میشود، آن شب خود را اصلاح میکنیم و تبدیل به انسانی میشویم که خالی از عیب و با اراده و نشاط جدید برای سال آینده وارد صحنه میشود. پس تقدیر و برنامهریزی میشود، ولی در وجود خودمان است. یعنی نرمافزاری در وجود خودمان خلق میکنیم که در طول یکسال در زندگی ما کار میکند و اثر دارد. اگر با این تفسیر به شب قدر نگاه کنیم، شخصیتهایی مثل حضرت علی(ع) مصادیق بزرگ میشوند. چون ما تحت تأثیر ارشادات حضرت علی(ع) و انفاس قدسیة ایشان در زمانی که حضور داشتند و انسانها را تربیت میکردند، به سراغ شب قدر میرویم. یعنی ایشان در طول عمر خود کاری با انسانها میکردند که شب قدر میکند. همان کاری که از قرآن و جاهای دیگر انتظار داریم، حضرت علی(ع) برای پیروانشان خلق و انسانها را تربیت میکردند. بنابراین میتوانیم در کانون مسئله قدر، تقدیر و سرنوشت، رهبری مثل علیابن ابیطالب(ع) را مجسّم کنیم که در پیرامون او انسانهای صالح خلق میشوند و وقتی خودشان نیستند، از انوار ایشان در روایات و نهجالبلاغه(ع) و تربیت و بعدها از طریق شاگردانشان به تدریج به ما میرسد، در زندگی انتخاب میکنیم و الگو قرار میدهیم که برای زندگی انسانها تقدیر کننده و سرنوشتساز است. اصولاً این روایات به ما شکل میدهد. در قرآن آمده است: «کل یعمل علی شاکله» عمل همه انسانها با شکلی که خودشان یا رهبران و معلمانشان برایشان درست کردند، تطبیق میکند. اگر این را معنا کنیم، حضرت علی(ع) یکی از کانونهای قدرساز است.
● از دید ما مسئله اینگونه است که پیامبر اکرم(ص) جامعه منظم مدینه را ساختند و عروج کردند و امت اسلامی یک جامعه منظم را با اصول مرتب در شرایط مناسب تحویل گرفتند. در چنین شرایط میراث خوار زیادی پیدا میشود. در همه انقلابها اینگونه است. آن وضع برای حضرت علی(ع) پیش آمد که مظلوم شدند. کاری را ایشان میبایست ادامه دهند، دیگران خواستند ادامه دهند و ایشان را منزوی کردند. فکر میکنم چند سالی که منزوی بودند، از لحاظ شخصی برایشان راحتتر بود. یعنی تا موقعی که مسؤولیت پذیرفت. موقعی سراغ حضرتعلی(ع) رفتند که به بنبست رسیدند. یعنی شرایط بهگونهای شد که مردم مصر، مکه، مدینه و جاهای دیگر بر خلیفه وقت شوریدند و آن شرایط برای آن خلیفه پیش آمد و به در خانه حضرت علی(ع) آمدند. ایشان اگرچه محق بودند، ولی میدیدند که چه اتفاقاتی میافتد! با شرایطی که درست شده بود و سالها از مبدا وحی فاصله گرفته بودند، ایشان میبایست از نو شروع میکردند. لذا یکی از اولین خطبهها که فکر میکنم خطبه شانزدهم باشد، تعبیری دارد و میفرماید: «قدعادت کهیئتها یوم بعث الله نبیّکم» بار دیگر همانند روزگاری که خداوند، پیامبرتان را مبعوث داشت، در معرض آزمایش واقع شدهاید.
● همه مشکلاتی که پیامبر(ص) تحمل کرد و جامعه را آنگونه تحویل داد. یکی از خطبههای نهجالبلاغه اینگونه شروع میشود. ایشان با آن همه مشکلاتی که در اداره حکومت بود، شروع کرد. رقبای فراوانی خلق شده بود. از پیش معین شده و پیامبر(ص) به ایشان گفته بود و خود ایشان هم میدانستند که سه گروه قاسطین، ناکثین و مارقین علاوه بر مشکلات فراوان داخلی در مقابل ایشان صفبندی خواهند کرد. این گروهها سه جنگ بزرگ را بر ایشان تحمیل کردند که حقیقتاً دوره سختی برای علیابن ابیطالب(ع) بود. ایشان میخواست هم دوباره الگویی از جامعه اسلامی ارائه دهد و هم میبایست جنگهای داخلی کند. جنگهای خارجی برای حضرت علی(ع) مشکل نبود. ولی وقتی مسلمانان در مقابل هم قرار بگیرند، بسیار سخت است که میتوان از کلمات ایشان فهمید. فکر میکنم مظلومانهترین قطعه زندگی علیابن ابیطالب(ع) از مکه تا مدینه همین دورهای بود که در کوفه به صورت ظاهر خلیفه و حاکم بودند و این مسایل پیش میآمد. بعضیها تفسیر میکنند که عبارت «فزت برب الکعبه» به معنای راحتی است. یعنی راحت شدم. شاید معنایش همین باشد.
نظرات شما عزیزان:
|